به گزارش سرویس وبلاگستان مشرق، سید مقدام حیدری در آخرین پست وبلاگ چشم خدا نوشت: چند سالی است که مد شده است، به گونه ای درباره ی هشت سال دفاع مقدس بگوییم و بنویسیم و برنامه و فیلم و سریال تولید کنیم که انگار این جنگ هشت سالهی ما جنگی میان دو قومیت یا دو نژاد و یا دو کشور بود همین، و این شهدا و رزمندگان عزیز ما رفتند تا از هویت ملی و عرق ایرانی و تمامیت ارضی این آب و خاک دفاع کنند. صدا و سیمای ما در کنار دهها کار و برنامه ی زیبا و مفیدی که برای هشت سال دفاع مقدس ساخته است ـ که دستش مریزاد ـ در سالهای اخیر برنامههای دفاع مقدسش بیشتر رنگ و بوی ملی و نژادی و ایرانی گرفته است.
صحنه های حماسه و رشادت و شهادتِ رزمندگانِ این جنگِ مقدس را بیشتر دارند با ترانه ها و سرودهای ملی و ایرانی و وطنپرستانه نشانمان میدهند و در واقع با این سرودها و شعرهای ملی معنی می کنند. نتیجهی کار هم این میشود که بسیاری از جوانانِ امروز وقتی میخواهند از کار شهدا و رزمندگان بگویند و تعریف کنند، میگویند اینها رفتند تا نام ایران و ایرانی در جهان سرافراز بماند؛ رفتند تا ما جوانان بتوانیم به ایرانمان افتخار کنیم و به ایرانی بودنمان ببالیم…
و متأسفانه کم از صدا و سیما نمیشنویم این گونه تحلیل و نگاه را، تا جایی که یک بار، یکی از مجریان تلویزیونی در برنامهی زنده گفت: اگر صدام رستم را میشناخت، هیچ گاه جرأت نمیکرد که به ایران حمله کند! گویی رزمندگان و شهدای ما به خاطر تأثیر شگرفی که از شخصیت رستم داشتند و شجاعت سرشاری که از روح داستانهای شاهنامهی فردوسی در جانشان نشسته بود، این چنین حماسه آفریدند که مغز ژنرالهای بزرگ دنیا در برابر دلاوریهایشان هنگ کرده بود. و معلوم نیست به چه دردی میخورد این نگاه سطح پایین و غلط به دفاع مقدس و شهدایش.
البته هر کسی در نوع نگاه و بیانش آزاد است، اما این آقایانی که اصرار دارند جنگ را با رنگ و بو و مزه ی ایرانی و فارسی تفسیر کنند، آیا بهتر نبود به جای تحریف کار شهدا و رزمندگان جنگ که به لحاظ اخلاقی بسیار کار زشتی است، خود نیز به جبهه میرفتند و با حضورشان رنگ و بوی ملی و ایرانی جبهه را پررنگتر میکردند؟ خوب بود یک لشکر از این تیپ آدمهایی که دلشان تنها برای ایران و ایرانی میتپد، و کاری به هیچ آرمان و هدف الهی و اسلامی دیگری ندارند، به جبهه میرفتند و خودی نشان میدادند؛ مثلا شبها در سنگر از رستم و سهراب میخواندند و با داستانهای شاهنامه انرژی میگرفتند، یا این که شبهای عملیات، وصیتنامه هایشان را با ادبیات ایرانی و ملی و نژادی مینوشتند، نه مثل دیگر رزمندگان و شهدا که کلیدواژهی وصیتنامههایشان امام حسین و اسلام و ولایت فقیه و دین و قرآن بود. اینها باید فکر این روزها را میکردند و برای برنامههای تلویزیونیشان سند و مدرکی جور میکردند، تا وقتی جنگ و جبهه ی ما را با ایرانیگری قاطی میکنند متهم به تحریف جبهه نشوند. میبایست نمیگذاشتند همه ی عملیات ما با اسمهای اسلامی و عربی انجام بگیرد. باید کاری میکردند و چند عملیاتی را هم با نامهای اصیل ایرانی مانند تخت جمشید و ایرانیان و مهرگان و پارس و خلیج فارس و البرز و زاگرس و این جور اسمها انجام میدادند، تا این روزها بسیجیها و رزمندهها سر جایشان بنشینند و تسلیم شوند که این تیپ آدمها هم در جبهه کم نبودند و سهم بسزایی در جنگ داشتند. بدک نبود اگر چند عملیاتی را با رمز یا کوروش و یا داریوش شروع میکردند. چرا عقب نشستند و تماشا کردند و اجازه دادند، فرزندان امام و عاشقان امام حسین ـ علیه السلام ـ همه ی جنگ را خود اداره کنند و همه را سراسر با فرهنگ قرآن و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به پیش ببرند؟ چرا چهارتا سربند "جانم فدای ایران" و "ای کوروش کبیر جانم فدایت" و "یا رستم" و "یا سهراب" طراحی نکردند و به پیشانی بر و بچه هایشان نبستند، بلکه جا خالی کردند و گذاشتند همه ی سربندها با نامهای مبارک اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مزین شوند.
این جنگ، جنگ بین ایران و عراق نبود، جنگ بین جبهه ی حق و جبهه ی باطل بود. سران کفر با اسلام و ایمان و قرآن و نظام اسلامی سرِ جنگ داشتند نه با ایران و ایرانی. و این حقیقت را سربازان مخلص حضرت روح الله، خوب فهمیده بودند. فهمیده بودند، جنگ، بر سرِ خاک و مرز و این مسائل نیست، اینها بهانه ای بیش نبود. آن چه هدف بود، اسلامی بود که اگر در نقطه ای حکومت کند، امنیت سراسر جبههی کفر را به خطر خواهد انداخت.
کاش صدا و سیمای ما سخنان امام را جدیتر میگرفت. کاش اینقدر سلیقه ای و ذوقی عمل نمیکرد در ساخت برنامه هایش. مدیران و برنامه سازان و فیلمسازان و همه ی کسانی که زحمت میکشند و برای هشت سال دفاع مقدس کاری میکنند، خوب است که قبل از شروع کارشان، یک بار پیام امام را به مناسبت قبول قطعنامه 598 بخوانند. ضرر نمیکنند.
امام در آن پیام تاریخی و خواندنی فرمودند: "امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بىدرد شروع شده است." بلندای افق دید امام سراسر جهان بشری بود نه ایران تنها؛ "ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد."
امام ما بزرگ بود، جهانی بود، فرا تاریخی بود، فرا مرزی بود و سربازانی تربیت کرد که مانند خودش فکر میکردند، که اگر چنین نبودند، هرگز در جنگ نابرابر تاب نمیآوردند.
سطح نگاه امام را بخوانید و از افق دید این مرد بزرگ لذت ببرید، و کمی هم افسوس بخورید بر تحلیلهای دست پایین ما از جنگ: "امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدى است. و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامى رونق و زرق و برق کاخهاى سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز خمینى آغوش و سینه خویش را براى تیرهاى بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهاى دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت، براى درک شهادت روزشمارى مىکند. جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمىشناسد. و ما باید در جنگ اعتقادىمان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم. ان شاء اللَّه ملت بزرگ ایران با پشتیبانى مادى و معنوى خود از انقلاب، سختیهاى جنگ را به شیرینى شکست دشمنان خدا در دنیا جبران مىکند. و چه شیرینى بالاتر از اینکه ملت بزرگ ایران مثل یک صاعقه بر سر امریکا فرود آمده است. چه شیرینى بالاتر از اینکه ملت ایران سقوط ارکان و کنگرههاى نظام ستمشاهى را نظاره کرده است و شیشه حیات امریکا را در این کشور شکسته است. و چه شیرینى بالاتر از اینکه مردم عزیزمان ریشههاى نفاق و ملیگرایى و التقاط را خشکانیدهاند. و ان شاء اللَّه شیرینى تمام ناشدنى آن را در جهان آخرت خواهند چشید. نه تنها کسانى که تا مقام شهادت و جانبازى و حضور در جبهه پیش رفتهاند، بلکه آنهایى که در پشت جبهه با نگاه محبت بار و با دعاى خیر خود جبهه را تقویت نمودهاند از مقام عظیم مجاهدان و اجر بزرگ آنان بهره بردهاند. خوشا به حال مجاهدان! خوشا به حال وارثان حسین- علیه السلام!."
این یادداشت به درازا کشید و از حوصلهی متوسط خوانندگان خارج شده است، اما نمیشود از این فرازهای اکسیری و بینظیر و غریب امام گذشت.
فرمود: "اذناب امریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئلهاى نیست که بشود با پیروزى یا شکست در صحنههاى نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگى و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهاى دیگر آزاد شد. تمامى اینها خیالات باطل ملیگراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین الملل اسلامى در جهان فقر و گرسنگى است. ما مىگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا اللَّه» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم. پس اى فرزندان ارتشى و سپاهى و بسیجى ام، واى نیروهاى مردمى، هرگز از دست دادن موضعى را با تأثر و گرفتن مکانى را با غرور و شادى بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدرى ناچیزند که تمامى دنیا در مقایسه با آخرت."
این آقایانی که اصرار دارند جنگ را با رنگ و بو و مزه ی ایرانی و فارسی تفسیر کنند، آیا بهتر نبود به جای تحریف کار شهدا و رزمندگان جنگ که به لحاظ اخلاقی بسیار کار زشتی است، خود نیز به جبهه میرفتند و با حضورشان رنگ و بوی ملی و ایرانی جبهه را پررنگتر میکردند؟